پرسش و پاسخ های قابل بحث درباره

اوضاع جهان ( بخش هشتم)

پرسش دهم

- در دنیای کنونی ، ملت – دولت ها در مقابله جدی با انحصارات به غایت مالی تر و عمومی تر گشته نه تنها ضعیف تر و بی ربط گشته اند بلکه در مقابل حرکت بلامنازع سرمایه در سطح جهانی موجودیت واقعی خود را نیز عملا از دست داده اند . به نظر شما چرا این گفتمان رایج در پرتو وقایع و دگردیسی های کم وبیش حائز اهمیت که در اکناف جهان به وقوع می پیوندند ، یک روایت نادرست بوده و سنخیتی با واقعیت ها ندارد ؟

پاسخ :

- بدون تردید اولیگارشی های حاکم در کشورهای مسلط نظام جهانی سرمایه ( امپریالیسم سه سره ) همراه با کمپرادورهای حاکم در کشورهای دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی پیوسته تلاش می کنند که به هر وسیله ای منجمله رسانه های گروهی فرمانبر ، مردم جهان را اقناع سازند که دیگر جهان به ملت – دولت ها تقسیم نگشته و انسان معاصر در عصر امپراتوری جهانی بی مرز و حد زندگی می کند . اما نگاهی به وقایع جهان نشان می دهد که چقدر این ادعا پوچ و بی ربط بوده و با واقعیت های روزانه در اکناف جهان سنخیتی ندارد . در اینجا بگذارید برای مثال به ذکر چند وقایع اکتفا کنم :  1 – در سوریه راس نظام و شرکا نه تنها بعد از نزدیک به چهار سال جنگ و دیگر ماجراجوئی های نظامی نتوانسته اند برخلاف افغانستان ، عراق و لیبی موفق به تغییر رژیم گردند بلکه با مقاومت و ایستادگی خلق های سوریه در کوبانی در کردستان سوریه مواجه گشته اند که ابعاد استقلال طلبانه آن در تاریخ دوره بعد از جنگ سرد بی نظیر می باشد . 2 – دولت سیرزا در یونان با اینکه با مشکلات و موانع عدیده اقتصادی و مالی روبرو است ولی هنوز هم تلاش می کند که مستقل از نهادهای امپریالیسم سه سره حرکت کرده و از وابستگی ملت – دولت یونان به اتحادیه اروپا رهائی یابد . 3 – مضافا ما در حال حاضر شاهد رشد و گسترش سازمان ها و گروهائی در اکناف جهان هستیم که از طریق همکاری ها و همبستگی های بین المللی تلاش می کنند که سیاست های مستقل از محور نظام جهانی سرمایه اتخاذ کرده و حاکمیت های ملی را در کشورهای خود مستقر سازند . مهمترین و پرجمعیت ترین این سازمان ها و گروه ها در سطح جهانی ، عبارتند از : سازمان بریکس ، گروه شانگهای و سازمان آلبا ، شواهد امر به روشنی نشان می دهند که با گذر نه چندان زمان دور تعداد اعضای این سازمان ها و گروه ها بطور قابل ملاحظه ای ، افزایش خواهند یافت . 4 – شایان ذکر است که بر خلاف ادعای نئوکان ها در آمریکا و بخشی از پست مدرنیست ها ( که جهانی گرائی منجر به ادغام و وحدت ملل در سراسر جهان می گردد ) ما شاهد گسترش و تعمیق پروسه پولاریزاسیون در دهه های اخیر در جهان بویژه در اروپا ، هستیم که به طور نمایانی منبعث از تشدید حرکت سرمایه ( گلوبالیزاسیون ) می باشد . توضیح اینکه بعد از پایان دوره جنگ سرد و آغاز دوره بعد از جنگ سرد تشدید جهانی گرائی سرمایه باعث گشت که اتحاد جماهیر شوروی به 16 کشور مجزا از هم در نیمه اول دهه 1990 و کشور یوگسلاوی به 7 کشور مجزا و کشور چکوسلاواکی به دو کشور مجزا در نیمه دوم دهه 1990 تجزیه و تقسیم گردند . روند این پولاریزاسیون ( شکاف اندازی ) فقط محدود به بلوک شرقی نگشته بلکه بااروپای متعلق به بلوک غربی نیز سرایت کرد . در حال حاضر اسکاتلند در بریتانیا ، کاتالونی و باسک در اسپانیا ، آلتوادیژدر ایتالیا و.... احتمال دارد که به ترتیب از کشورهای مادر جدا گشته و در آینده نزدیک اعلام استقلال کنند . به نظر این نگارنده در پرتو اوضاع متلاطم در سراسر جهان و تضادهای رو به رشد در درون نظام جهانی سرمایه استبعاد ندارد که خود اتحادیه اروپا ( یکی از سرهای امپریالیسم سه سره جهانی ) با فروپاشی و تجزیه روبرو گردد .

نتیجه اینکه

- ناکامی و عدم توانائی چشمگیر نظام سرمایه داری چه در گذشته و چه در فاز فعلی جهانی گرائی در ایجاد و استقرار دولت سیاسی ( حکومت جهانی ) مکمل مدیریت اقتصاد جهانی خود بوده است . این عدم توانائی استخوان بندی یک تضاد بزرگ در تاریخ سرمایه داری بویژه در حال حاضر را تشکیل می دهد . رشد و گسترش امپراتوری آشوب همراه با فروپاشی و تجزیه احتمالی اتحادیه اروپا از یک سو و عروج ملت – دولت های در حال رهائی از نظام جهانی سرمایه از سوی دیگر علائم و پی آمدهای آشکار این تضاد بزرگ است . به نظر این نگارنده بررسی تاریخ جهان در پانصد سال گذشته تکامل سرمایه داری از منظر مارکسیسم معاصر ( براساس متدولوژی ماتریالیسم تاریخی ) به ما می آموزد که فقط طبقه کارگر در بویژه عصر حاضر قادر است که دولت جهانی به موازات اقتصاد جهانی را که مکمل و لازم و ملزوم و مثل دو روی سکه عمل کنند ، در سطح جهان بوجود آورد .

پرسش یازدهم

- در دهه اخیر ما شاهد بروز و فراز اعتراضات و تظاهرات عظیم توده ای و شکلگیری و رشد جنبش های وسیع در آکناف جهان چه در کشورهای مسلط مرکز و چه در کشورهای در بند پیرامونی ، بوده ایم . ارزیابی شما از این خیزش ها و جنبش ها چیست ؟ آیا این فعل و انفعالات عظیم می توانند موتور یک دگردیسی بنیادی و سرآغاز عبور بشریت زحمتکش از نظام جهانی سرمایه به جهانی دیگر و بهتر با چشم اندازهای سوسیالیستی باشند ؟

پاسخ :

- ماشاهد تظاهرات وسیع اعتراضی و بروز و رشد جنبش های عظیم توده ای از تسخیر وال استریت و قیام فرگسون در شکم هیولای خود نظام حاکم جهانی سرمایه گرفته تا تظاهرات مطالباتی چشمگیر توده های به ستوه آمده در کشورهای آفریقا ( مصرو... ) ، آسیا ( برمه ، مالزی و... ) ، خاورمیانه ( لبنان و... ) و آمریکای لاتین ( گواتمالا و....) در سال های اخیر بوده و هستیم . از قرائین و اوضاع متلاطم مشهود است که چون درخواست ها و مطالبات این قیام ها و جنبش ها از طرف اولیگارشی های حاکم در کشورهای مسلط مرکز و کمپرادورهای حاکم رانت خوار در کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی دربند به هیچ وجه برآورد نگشته اند در نتیجه تردیدی نیست که ادامه ، تعمیق و گسترش این خیزش ها و جنبش ها در آینده حتمی و اجتناب ناپذیر خواهند بود .

- اما برای ما چالشگران و روشنفکران ضد نظام غیرعاقلانه خواهد بود که با تعبیه یک قضاوت عاجلانه به این نتیجه برسیم که این قیام های بحق و توده ای موتور یک تحول کیفی ( انقلاب ) را تشکیل خواهند داد . بررسی تاریخ جوامع بر اساس فلسفه و متدولوژی ماتریالیسم تاریخی به ما می آموزد که سرچشمه هر انقلاب در هر جامعه ای از شورش ها و قیام های آن جامعه سرچشمه می گیرد . هم انقلابات بزرگ ( انقلاب کبیر فرانسه ، انقلاب اکتبر و انقلاب چین ) و هم انقلابات کوچک منطقه ای و کشوری ( انقلاب مشروطه ، انقلاب فلسطین ، انقلاب الجزایر ، انقلاب کوبا و ...) جملگس از شورش ها وقیام های متعدد آن جوامع سرچشمه گرفتند . ولی همان فلسفه و متدولوژی جهانشمول به ما می آموزد که هر شورش ، قیام و جنبش ضرورتا به انقلاب منجر نمی شود . برای اینکه این قیام ها و یا جنبش های توده ای منجربه یک دگردیسی کیفی ( انقلاب ) گردند به موتور انقلاب ( یک ستاد رهبری داهیانه بدیل محور – ضد نظام ) محتاجند . در حال حاضر ما شاهد بروز و رشد چشمگیر احزاب و سازمان های ضد نظام بدیل جو و توده ای در اکناف جهان هستیم که از دل و دامن شورش ها و قیام های توده ای سرچشمه گرفته اند . بهترین نمونه های این نوع احزاب و سازمان ها که در دوسال اخیر ( 2015- 2014 ) ز قیام ها و جنبش های وسیع در جوامع پیرامونی و نیمه پیرامونی سرچشمه گرفته اند ، عبارتند از :

1 – دولت خود مختار کوبانی در کردستان سوریه به رهبری سازمان ( واحدهای حفاظت خلق )

2 – سیرزا به رهبری الکسیس سیپرایس در یونان

3 – جبهه پودموز به رهبری پابلو ایگله سیاس در اسپانیا

4 – حزب دموکراتیک خلق های ترکیه به رهبری صلاح الدین دمیرتاش در ترکیه

5 – جنبش حقیقت یابی برای عدالت در گواتمالا و....

- امثال این سازمان ها در سراسر جهان در حال شکلگیری و رشد هستند که جملگی از امواج خروشان توده های به ستوه آمده از ریاضت کشی ها ، فقرو بی خانمانی ها و جنگ های خانمانسوز سرچشمه گرفته اند . در یک زمانی در آینده این سازمان ها و جبهه ها اگر در دامن خود موفق به پرورش ستادهای رهبری باشند در آن صورت ما می توانیم اذعان کنیم که موتور تغییر کیفی جامعه سرمایه داری بوجود آمده است . بهر رو شایان توجه است آن عاملی که این احزاب و سازمان ها را به حق بی همتا و بس مهم می سازد فقط این نیست که پیشینه آنها به جنبش چپ آن جوامع می رسد بلکه در این نکته مهم هم هست که در یک مدت زمانی کوتاه آنها موفق به کسب حمایت چشمگیر توده های وسیعی از مردمان جوامع خود گشته اند .

نتیجه اینکه

- به نظر این نگارنده امید به اینکه ستادهای رهبری داهیانه بدیل محور و عدالت پرور ( برابری طلب ) از درون این جبهه ها و سازمان های عظیم توده ای بروز و رشد کنند بیش از زمانی در تاریخ بیست و پنج ساله دوره بعد از پایان جنگ سرد واقعی و منطقی است .

پرسش دوازدهم

- بعد از گذشت بیست و پنج سال از پایان دوره جنگ سرد ( فروپاشی و تجزیه اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرقی و تبدیل چین توده ای به یک کشور سرمایه داری ) چرا شما هنوز هم بر این باورید که بدیل سوسیالیستی و جابجائی آن با نظام سرمایه داری نه تنها ممکن است بلکه ضروری نیز هست ؟

پاسخ :

- در چهارچوب دوران های اجتماعی، تاریخ بیست و پنج سال یک مدت زمان بسیار کوتاهی است . مخصوصا که اگر ما بٌعد و عمق مسئله اساسی در جهان کنونی ( نیاز انسان به دگردیسی ریشه ای ) را در مد نظر داشته باشیم . به کلامی دیگر امروز بشریت برای بقای خود بیش از هر زمانی در گذشته تاریخ پانصد ساله سرمایه داری نیاز دارد که با مداخله جدی خود نگذارد که امپراتوری آشوب منبعث از فرتوتی و بی ربطی نظام جهانی سرمایه داری جهان را به سوی بربریت ، سوق دهد . لازمه این امر جابجائی کلیت تاروپود نظام حاکم فعلی ( نابرابری = عدالت اجتماعی ) با از آن یک نظام دیگر و بهتر با متابولیسم برابری و آزادی باشد . وانگهی نیاز و خواست انسان برای استقرار عدالت اجتماعی در جوامع فقط به دو دهه و نیم گذشته و حتی به تاریخ پانصد سال سرمایه داری و عصر مدرنیته ( تجدد ) محدود نمی شود . نیم نگاهی به تاریخ جوامع بشری نشان می دهد که پیشینه خواست و آرزوی انسان برای ایجاد برابری معیشتی و اجتماعی به قرن ها پیش در جهان قدیم ( از جنبش اسپارتاکوس در امپراتوری رُم تا جنبش مزدکیان در امپراتوری ساسانی و به امپراتوری های چین ، هندوستان ، حبشه و... ) می رسد . این خواست و آرزو تا آنجا که تاریخ نشان می دهد نه تنها هیچوقت قطع نگشت بلکه در ادوار مختلف تاریخ شکوفاتر ، جامع تر ، اساسی تر و متشکل تر ، مطرح گشت . مبارزه انسان برای برقراری برابری اساسی ( معیشتی ، اجتماعی ، طبقاتی ) در دوران گسترش سرمایه داری بطور قابل ملاحظه ای تشدید و تعمیق یافت . دقیقا 220 سال پیش در سال 1835 گراچوز ببوف و رفقایش با تاسیس جامعه برابران مصرانه خواستند که ما نه تنها نیازمند استقرار حقوق مستتر در اعلامیه حقوق بشر برای کل شهروندان بلکه خواهان اجرای آنها در بین خود در زیر سقف های خانه هایمان نیز هستیم . بدون تردید خواست ببوف و یارانش کاملا در تضاد آشکار با نظام سرمایه داری در حال تحکیم بود . در نیتجه جملگی اعدام گشتند . اما چالش آنها با مرگ آنها از بین نرفت . زیرا خواست چالشگرانه آنها متعلق به کل بشریت زحمتکش جهان بوده و هیچ راه حل ناکامل نمیتوانست جلو رشد این  خواست انسانی را در تاریخ مسدود سازد . تاریخ بشر گواه بر این امر است که این خواست انسانی نه تنها منجر به انقلاب 1848 و سپس انقلاب کمون پاریس در 1871 گشت بلکه بعدا شیفت مرکزیت این خواست از کشورهای توسعه یافته غرب به کشورهای توسعه نیافته مشرق زمین منجر به انقلابات بزرگ و تاریخساز در روسیه و چین و انقلابات متعدد دیگر در کشورهای آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین ،گشت .

نتیجه اینکه

- در چهارچوب و در پرتو این منظر تاریخی فروپاشی و تجزیه شوروی و سپس تبدیل چین توده ای به یک کشور سرمایه داری بزرگ در بیست و پنج سال گذشته با اینکه یک ناکامی دولبه برای بشریت زحمتکش در سراسر جهان بود ولی این ناکامی نیز نه تنها به خواست انسان برای استقرار برابری ( عدالت اجتماعی ) پایان نداد بلکه به مبارزات او مثل ادوار گذشته، شدت و عمق بیشتری در دوره بعد از پایان جنگ سرد بخشید . بدون تردید بررسی جامع و آموزنده علت العلل این ناکامی از یک سو و ماهیت هارتر و درنده خویی های بی سابقه نظام جهانی سرمایه داری در فاز فعلی جهانی گرائی سرمایه از سوی دیگر ، نیاز و امکان نابودی نظام سرمایه داری و جابجائی آن با بدیل سوسیالیستی را برای بشریت زحمتکش دو چندان در عصر کنونی ، افزایش داده و در آینده نیز خواهد داد .

منابع و مآخذ

1 – استوان مزاروش ، " نقادی دولت : یک چشم انداز قرن بیست و یکمی " ، در مجله مانتلی ریویو ، سال 67 شماره 4 ، سپتامبر 2015 .

2 – لارنس شوب ، " اندیشکده وال استریت : شورای روابط خارجی و امپراتوری ژئوپولیتیکی نئولیبرالیسم از 1974 تا 2014 " ، نیویورک 2015 .

3 – داق ایناگرین ، " گراچوز بیوف و اندیشه کمونیستی " در سایت لینکس ، ژورنال بین المللی احیای سوسیالیسم ، سال 2014 .

4 – شماره های مجله هفتگی نیشن ، چاپ نیویورک در سال 2015 .